رمان نفرین زمین اثر جلال آلاحمد روایتیست از حضور یک معلم در روستایی بدون نام. رمان در بستر اصلاحات ارضی شکل میگیرد. مقالۀ حاضر با استفاده از آراء هانری لوفور خوانشی جدید از رمان ارائه میدهد. لوفور ایستایی فضا را به چالش میکشد و آن را مفهومی سیال معرفی میکند. از این منظر روستا فضایی پویاست و در روند داستان بازتعریف میشود. معلم به عنوان یک غریبه به روستا وارد میشود و واسطهای است برای به تصویر کشیدن چندوجهی بودن روستا. دیالکتیک سه وجهی لوفور که شامل تجربۀ درک شده، تصور شده، و زیستۀ معلم از فضاست - و در عمل فضایی، بازنمودهای فضایی، و فضاهای بازنمودی او از روستا نمود مییابد - در این مقاله بررسی شدهاست. درک فیزیکی معلم از روستا در زیرشاخههای حواس پنجگانه مطالعه میشود: درک دیداری، شنیداری، بویایی، چشایی، و لامسۀ معلم از فضای روستا به تفصیل مورد کاوش قرار میگیرد. تطابق یا تناقض تصور ذهنی معلم با زیست اجتماعیاش در روستا بخش بعدی این نوشتار را به خود اختصاص داده است. تجزیۀ فضای همگن روستا و سلسلهمراتبی شدن آن برای اعمال قدرت طبقهی حاکم روستا مورد دیگریست که در این مقاله مورد توجه قرار گرفته است. حق شهر ساکنین روستا، اهالی و غریبهها، در دو زیرمجموعهی آن -حق مشارکت و حق تصرف - نیز مورد مطالعه قرار گرفته است. معلم، مباشر، و نقاش شورابی غریبههایی هستند که حق شهرشان در روستا حائز اهمیت است. با نگاهی لوفوری به رمان آلاحمد، روستا فضاییست چندوجهی که شخصیت دارد و دستخوش تغییر و بازخوانی میشود، نه بستری منفعل با تعریفی ثابت و مانا.