به نظر کریستوا هر متنی حاصل یک شبکهی متنی قبل از خود است؛ بنابراین برای رمزگشایی باید سراغ این شبکه برویم. نویسندگان و شاعران همواره از متون قبلی بهرهمند شدهاند. این کار گاهی بهصورت افسانهگرایی است که جز بازنویسی و بازآفرینی افسانهها نیست و کمک چندانی به ادبیات نمیکند. اما افسانهگردانی رویکرد متفاوتی دارد که مایهی تحول در ادبیات است. افسانهگردانی تنها یادآور افسانهها بهگونهی تلمیح و اشاره نیست، بلکه با بهرهگیری از بینامتنیت، متن گذشته را دگرگون میسازد، تا آنجا که خواننده بهسادگی نداند در شکلگیری متن جدید چه متنها و چه افسانههایی دخیل بوده است. در رمان طلسمات با سه رویکرد افسانهگویی، افسانهگرایی و افسانهگردانی مواجه هستیم، در رمان بوفکور نیز نویسنده با استفاده از افسانهها و اسطورههای زیاد، متنپشین را دگرگون ساخته است. از نتایج این مقاله نیز بهره بردن هر دو رمان از افسانهها علیه افسانههاست. این نوشتار به بررسی این رمانها از دیدگاه افسانهگردانی یا بینامتنیت افسانهای میپردازد.